تمام شد كتاب گلستان والله المستعان ما نصيحت به جای خود كرديم روزگاری در اين به سر برديم گر نيايد به گوش رغبت كس بر رسولان پيام باشد و بس يا ناظرا فيه سل بالله ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : گرت ز دست برآيد، چو نخل باش كريم
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * حكيم فرزانه اى را پرسيدند: چندين درخت نامور كه خدای عزوجـل آفريـده اسـت و برومنـد ، هيچ يك را آزاد نخوانده اند مگر سرو ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : چـرا بعضى انگشتر را در دست چپ مى كنند
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * از يكی از بزرگان پرسيدند: با اينكه دست راست داراى چنـدين فضـيلت و كمـال اسـت ، چـرا بعضى انگشتر را در دست چپ مى ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : نیکان خود بزرگ و نیک روزند
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * پارسایی در مناجات می گفت: خدایا! بر بدان رحمت بفرست، اما نیکان خود رحمتند و آنها را نیک آفریده ای. گویند: فریدون که بر ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : چو لقمان دید کاندر دست داوود
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * لقمان آهنی به دست داوود علیه السلام دید که همچون موم در نزد او نرم می شود و او هرگونه بخواهد آن را می سازد، ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : نياموزد بهايم از تو گفتار
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * جاهلی خواست كه الاغی را سخن گفتن بياموزد، گفتار را به الاغ تلقين می كرد و به خيال خود می خواست سخن گفتن را به ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : نیک مردی کن نه چندان که گردد خیره ، گرگ تیز دندان
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * شبانی را پدری خردمند بود . روزی بدو گفت : ای پدر دانا و خردمند ، مرا آنگونه که از پیروان خردمند می رود پندی ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر. موحد چه در پای ریزی زرش چه شمشیر هندی نهی بر ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : هر كه بر زير دستان نبخشايد به جور زيردستان گرفتار آيد
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * هر كه بر زير دستان نبخشايد به جور زيردستان گرفتار آيد . نه هر بازو كه در وی قوتی هست به مردی عاجزان را ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : حق جل و علا می بيند و می پوشد
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * حق جل و علا می بيند و می پوشد و همسايه نمی بيند و می خروشد . نعوذ بالله اگر خلق غيب دان بودی ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : خوی نيك خويش از دست مگذار
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * زمين را ز آسمان نثار است و آسمان را از زمين غبار ، كل اناء يترشح بما فيه . گرت خوی من آمد ناسزاوار ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : وقتيست خوش آن را كه بود ذكر تو مونس
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * ارادت بی چون يكی را از تخت شاهی فرو آرد و ديگری را در شكم ماهی نكو دارد . وقتيست خوش آن را كه ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : به عبادت من كی شتابی
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * در انجيل آمده است كه ای فرزند آدم گر توانگری دهمت مشـتغل شـوی بـه مـال از مـن وگـر درويش كنمت تنگدل نشينی ، پس حلاوت ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : هر كه سخن نسنجد از جوابش برنجد
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * ريشی درون جامه داشتم و شيخ از آن هر روز بپرسيدی كه چون اسـت و نپرسـيدی كجاسـت . دانستم از آن احتراز می كند ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : طلب كردم ز دانايی يكی پند مرا فرمود با نادان مپيوند
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * هر كه با بدان نشيند اگر نيز طبيعت ايشان در او اثر نكند به طريقت ايشان متهم گردد و گـر بـه خراباتی رود به نماز كردن ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : هر آنچه دانی كه هر آينه معلوم تو گردد ، به پرسيدن آن تعجيل مكن
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * هر آنچه دانی كه هر آينه معلوم تو گردد. به پرسيدن آن تعجيل مكن كه هيبت سلطنت را زيـان دارد . چو لقمان ديد ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : بپرس از هر چه ندانی كه ذل پرسيدن دليل راه تو باشد به عز دانايی
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * خلاف راه صواب است و عكس رای اولوالالباب ، دارو بگمان خـوردن و راه ناديـده بی كـاروان رفتن . امام مرشد محمد غزالی را رحمه ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : سركه از دسترنج خويش و تره بهتر از نان دهخدا و بره
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * خلعت سلطان اگر چه عزيز است جامه خلقان خود بعزت تر و خوان بزرگـان اگـر چـه لذيذسـت خرده انبان خود بلذت تر . سركه ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : دوستی با پيلبانان يا مكن يا طلب كن خانه ای درخورد پيل
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * دو كس را حسرت از دل نرود و پای تغابن از گل برنيايد : تاجر كشتی شكسته و وارث با قلندران نشسته . پيش ...
Read More »حکایتی از گلستان سعدی : مرد بی مروت زن است و عابد با طمع رهزن
باب هشتم : در آداب صحبت و همنشنى . حكايت * مرد بی مروت زن است و عابد با طمع رهزن . ای بناموس كرده جامه سپيد بهر پندار خلق و نامه سياه دست ...
Read More »