فروزان کن ز رخ کاشانه ای چند
بسوزان شمع من! پروانه ای چند
فغانم گوش کن امشب،که فردا
زمن خواهی شنيد افسانه ای چند
خماری نيست خون عاشقان را
سرت گَردم،بکَش پيمانه ای چند
به هر دفتر زکِلکِ آتش آلود
زما ماندست آتشخانه ای چند
حزين!از فوت فرصت با صد افسوس
کشيدم آه بی تابانه ای چند
حزين لاهيجی